گمگشتگی

گمگشتگی
پیام های کوتاه

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر» ثبت شده است

دادرس

پنجشنبه, ۶ آذر ۱۳۹۳، ۰۲:۲۰ ب.ظ

با لهجه ى شیرین همدانى بخوانید:

صُبِت بخیر عزیز دلُم، قروانت برم
مَ زندَمو تویى نِفِسُم، قروانت برم

هر شِو میان خواب و خیالم وِرِ تونم
یى روز بیا برَس به دادُم، قروانت برم

  • سعید گمگشته

الحمد لله ....

سه شنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۳، ۰۹:۱۶ ب.ظ

شکر ایزد هر زمان روز خوشی است
در دلم یاد شهیدان می کنم

مینشینم با خودم محض ریا
یاد همت یاد چمران می کنم

یاد لبخند میان جبهه ها
یاد آن گلهای خندان می کنم

عهد بستم با شهیدان زین به بعد
هر چه آنان خواستند آن می کنم

چون شهیدان عاقبت با توبه ای
قد شیطان را چو چوگان می کنم

ای شهیدان حالم اینجا خوب نیست
در زمین احساس زندان می کنم

بند نیکان کربلا و من ولی
بر سر خود خاک تهران می کنم

روزی اما تا شما پر می کشم
جان خود تقدیم جانان می کنم

  • سعید گمگشته

رسمِ خوبِ سرودن ...

سه شنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۳، ۰۵:۳۲ ق.ظ

/.

از آن زمان که نشستم و بی نتیجه سرودم
هزار مثنوی از او و از شکنجه سرودم

شبیه کوزه گری که به گل نشسته دو دستش
زبان به کام گرفتم و با دو پنجه سرودم

چه در عیان و چه پنهان، میان جمع رفیقان
و در میان خیابان کنار باجه، سرودم

من از بهار و طبیعت، من از لطافت و باران
هزار فلسفه خواندم، ولی ز یونجه سرودم

چه بر سر دلم آمد؟ چه شد زبانم عوض شد؟
منِ غریبِ دهاتی، بدون لهجه سرودم

عروض و سبک شناسی نخوانده ام دو سه خطی
ولی ببین که چه بیتی، شبیه خواجه سرودم

  • سعید گمگشته